مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

نظری در یک پست

برای پست قبلی-عشق ما-از مجمود درویش،نظری از لیلا خانم احمدی دریافت کردم که یحتمل یکی دیگه از شعر های درویش هستش که خیلی خوشم اومد گفتم بزارمش به عنوان پست جدید! 

 

چرا که نه! 


 

و ای عشق، ای که عشقش می نامند
تو کیستی که هوا را شکنجه می کنی
و زنی را در سی سالگیش به جنون می کشانی
و مرا پاسدار مرمری می سازی که آسمان از گامهایش جاری است؟
چه نام داری ای عشق، چیست آن نام دوردست که در پس پلکهایم آویخته است
و چیست نام آن سرزمینی که در گامهای زنی خیمه زده است
تا بهشتی باشد برای گریستن.
و تو کیستی ، بانوی من ای عشق، تا فرمانبردارت باشیم
و از قربانیانت گردیم؟
تو را چندان می ستایم تا بر کف دستانم واپسین فرشته ات بینم

 

           ترجمه ی محمدرضا ترکی    


 

مرسی از لیلا 

 

م ه م

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلا احمدی پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 http://hibou.blogfa.com

عاشقی بد اقبالم
بخواب تا رویایت را ادامه دهم
بخواب تا فراموشت کنم
بخواب تا جایگاهم را در ابتدای گندم ، در سرآغاز کشتزار و آغاز زمین از یاد ببرم
بخواب تا بدانم بیش از آنچه دوستت دارم دوستت می دارم
بخواب تا در میان بیشهّ انبوهی از لطیف ترین موها
بر تن آواز کبوتر گام بگذارم
بخواب تا بدانم در کدامین نمک می میرم
ودر کدامین عسل برانگیخته خواهم شد
بخواب تا دستانم را شماره کنم
تا آسمانها و شکل گیاهان را در تو بشمارم
بخواب تا گذرگاهی برای روحم حفر کنم
روحی که از سخنم گریخته و بر زانوانت فرو افتاده است....
بخواب تا بر من بگریی...
"محمود درویش"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد