چند هفته پیش بود که صبح جمعه پاشدم چایی رو به راه کردم که بردارم و بزنم به کوه...خلاصه رفتیم کوه و اومدیم پایین و به اطفاق مادر نشستیم که چاییمون رو بخوریم.فلاسک رو در آوردم و داشتم میریختم که یه آقایی با لبخند عریض و لهجه ترکی و بی هیچ سلام و علیکی اومد که:
آقا اینجا که چایی میدن چرا خودت آوردی؟
منم که کل مرامم به اینه که آدم باید کاراشو خودش انجام بده و چایی و خرت و پرتاشو ببره بالا ، بیاره پایین تا حال کنه، گفتم که:
آخه این مزش فرق داره.
اونم دوباره با همون صدای باحالش گفت که:
ینی دارچینیه؟
منم گفتم که:
نه ولی خونگی یه.
که دیگه هیچی نگفت و منم یه قلوپ از چایی خوردم و بله!دیدم که چاییه انقدر غلیظ(؟)شده که زهره مهلکه.بعد از من مامانمم خورد و اونم گفت که این زهر چیه ورداشتی آوردی و منم گفتم که این چاییه رو تازه خریدیم نمیدونستم چقدر باید بریزم...که آقای خوش لهجه که احتمالا اون قسمت زهر قضیه رو نشنیده بوده دوباره پرید وسط که :
چاییش ایرانیهیا خارجی ؟
گفتم نمیدونم والا.
گفت:خوب مارکش چیه دو غزاله یا محمود؟
که گفتم بازه.اونم با باز ،پرنده شکاری اشتباه گرفت و فکر کرد شوخی میکنم.بعد منم اون حس شرٌم گل کرد و گفتم میخای امتحان کنی؟اونم از خدا خواسته گفت:آره بریز ببینیم چیه اون چاییت...که وقتی خورد گفت:
اوه اوه اینو که نمیشه خورد.منم گفتم:
گفتم که این مزش فرق داره!
اونم گفت آره چه جورم ...
بعدش هم یارو رفت از چایی صلواتی ریخت رو چایی ما و خورد و رفت.ولی من با لجبازی کل لیوانمو خوردم و سی ثانیه بعدش از یه طرف سیستم عصبیم ریخت به هم ، از یه طرفم حالت تهوع و ...که در آخر با مامان رفتیم چند تا توت چیدیم و خوردیم تا حالم جا اومد.
نکته اخلاقی:هرگز این آزمایش را خودتان انجام ندهید!
این هم من درهاله نور!
سلام...سلام...سلام....سلام
خیلی خوب بود . ولی یکم اغراق داشت که خوب اینم لازمه...وبلاگمو تغیر دادم بیا ببین چه کردم!!!!همه رو دیوونه کردم...منتظرم