بعد از یه مدت سر درگمی میتونم ادعا کنم که به یه تصویر واقع بینانه از خودم رسیدم.و خوشحالم که بگم اصلا با اون چیزی که هستم مشکلی ندارم و واقف هستم به کمبود های شخصیتم . راستش چجوری بگم، فکر میکنم همه حس ها و اشتیاق ها و دلهره ها و درد و غم هایی که دارم برای آدمی تو سن و سال من و با ویژگی های من کاملا طبیعی هستن.
اما یه مشکل هست که هنوز درکش نمیکنم و چیزی نیست جز افسون تنهایی که این روزا بد جور همه گیر شده.وقتی دور و برت رو نگاه میکنی کلی آدم میبینی ، کلی دوست وآشنا اما دلت میگه هیچ کی اونی نیست که تو میخای.و واقعا حس عجیبیست.