امروز ۲۱ بهمن.
رفته بودم آزمون قلمچی که چشمتون روز بد نبینه همین که نشستم و ازمون شرو شد
یهو کار واجب منو گرفت(دستشویی).حالا ما هم (تقریبا)بچه زرنگ ، دو هفته درس خوندیم
نمیشه که بی خیال شیم از ازمون.پس رفت و رفت تا دفترچه عمومی رو با سختی زیاد!تموم کردم.حالا رستم شجاع، قلم به دست از خوان اول گذشته وارد خوان دوم میشه و دیوی درونش در خروش!
دفتر چه رو باز کردم:
درک عمومی هنر
درک عمومی ریاضی فیزیک
....
....
........خلاقیت موسیقی............خواص مواد.دینگ دینگ!!
تموم شد .
ولی نه!
حالا بعدش باید برگردم تستای ریاضی رو که وقت گیرن بزنم ولی در مغزم صدای تیک تاک میشنوم:
تیک تاک ... تیک تاک.....تیک.........
"اینبار بیخیال.باید به رفع حاجتت برسی"
پا شدم برگه رو دادم و در رو که باز کردم دیدم پشتیبانم پشت در داره با پشتیبانای دیگه حرف میزنه.
-چرا اینقدر زود؟
من(خیلی خونسرد):اجالتا امرون یه کار عجله ای دارم.
د بدو به سمت مقر!
.........................
"اخیش رهایی یافتم!"
بعدش به همراه یکی از بچه ها بیرون مدرسه زدیم به صحبت که پشتیبانم بیخبر از همه جا اومد ما رو دید و یهتمل فکر کرد آزمونو پیچوندم ، پس با نیشخندی بر لب گفت:
شما کار داشتی دیگه.....
و رفت.
حالا دارم میرم پیشش تا این قضیه رو بهش بگم.
فعلا.
سلام بر دوست نویسنده مثل جلال آل احمد نوشتی از یهتمل گفتنت خیلی خوشم اومد لذت بردم یاد اون قدیما.... شما که رتبه ی تک رقمی ازمون هستید من خودم میدونم....ما هم بچه ی شهر شما هستیم به شما نزدیکیم فقط باید دقت کنید .
سلام خسته نباشید..امیدوارم مثل همیشه موفق باشید..من هر 1شنبه میام نت..اخه توی مدرسه ام فقط تو این روز میام توی سایت مدرسه تو خونه هم که درس دارم..اینو گفتم که بدونی هر 1شنبه در انتظار یک متن جدید از شما هستم..ممنون دوست عزیز..با ارزوی موفقیت ....