مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

سن و سال و دوست داشتن

نمیدانم چه حکمتی است که هرچه سن آدم بالاتر می رود مدام تغییراتی میکند که هیچوقت فکرش را هم نمیشد کرد .
خوب به خاطر دارم که چند سال پیش که نوجوان بودم و تعریف و تعبیرم از محبت و دوست داشتن چه فرق داشت با حالا که به تازکی 23 سالم رو تموم کردم . گویی که دنیای درون ذهن آدم قاطی میشود با همه فیلم های عاشقانه ای که دیدی و کلیشه های رایج و از یک طرف بی باکی و نو خواهی های نوجوانانه که در کتاب های نوجوان میخواندیم .
و حالا امروز روز ، میبینم که عشق و محبت چه مهارتی میخواهد و واقعا مساله ی شوخی برداری نیست . و برای ما که هیچ چیز یادمان ندادند داستان عجیب و غریب تر هم میشود .

اما میدانم که حل این معما ها ممکن است با همان ایمان و امیدواری هایی که از نوجوانی به یادگار مانده ، همچنان بازیگوش و کوچه پس کوچه ای !

پی نوشت :

گریزی نیست باید همه چیز را بدیهانه این روزها درک کرد !

پی نوشت II: به "ا.ع" عزیزم . من دنیای تو را دوست دارم . و دارد مرا میبرد به جاهای خوب . فرصت بدهی کارر تمام است .