مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

کنسلی کنسرت ،یاد الهه و دوران گذر

در حالی این یاد داشت رو مینویسم که چند روزی است از مریضی خانه نشین شدم و رسیتال مجموعه آثارم هم به علت آماده نبودن کار ها کنسل و به ترم آینده موکول شد. 

جا داره از سیاوش گودرزی عزیز، این دوست خیلی خوب من در حدود ۸ ماه گذشته تشکر و قدر دانی کنم که بسیار در این مدت به بنده کمک کرد. البته در این وبلاگ کمتر از او سخن گفته ام.


به هر حال شرایط و دوران خوبی نیست. دقیقا یکسال شده که الهه رفته، و پوریا رمضانیان هم قصد داره از ادامه تحصیل و دبیری جشنواره صبا انصراف بده. 

دوشنبه گذشته به اتفاق بعضی اساتید سابق آموزشگاه باربد، از آموزشگاه نامبرده شکایت کردیم و شرایط خانه و خانواده هم نا پایدار تر از همیشه.

با اینحال، امروز چند دقیقه ای به خوشی های قدیمی فکر کردم و کمی آرام شدم. هرچند که از نا توانی خودم در کسب و کار و آینده نا معلوم بسیار نگرانم.اما خوشی هایی بسیار ساده هنوز هستند که دلم خوش باشد. اینکه آدم های خوبی هنوز آن بیرون هستند و چند نفری از دوستان که به عشقشان بشود یک کار هایی کرد.

از اینها  گذشته کمی دلم هوای عشق و عاشقی هم کرد. هر چند هنوز برایم خیلی غم انگیز و نا باورانه است که الهه رفته. دروغ چرا، او را بی نهایت دوست داشتم و دارم.  اما چه سود... کمی یاد خاطرات اوایل آشنایی مان افتادم ۵ سال پیش. و همان حس ها را داشتم انگار.برای اولین بار در این یک سال سعی کردم گریه نکنم، خاطرات خوب را مرور کردم و از خدا تشکر کردم بابت اینکه فرصت عاشق شدن و تجربه های خوب را داشتم. و ارزشش را داشت.ما نامزد کردیم اما به هر حال گویا قرار نبود که بشود...

امیدوارم  حالش خوب باشد و مثل همیشه خوشحال باشد و بازیگوش. خدا می داند چقدر دوست داشتم می توانستم و حرف میزدم با او. ولی او نمیخواهد و نمی شود.شاید نامه ای بنویسم .نمیدانم.من را خوب می شناخت و می دانست که فراموشش نمیکنم.همیشه با خودم فکر میکردم که او با ارزش ترین چیزی است که بدستش آوردم و واقعا هم بود. هرچند همیشه خودش می گفت که مرا تا همیشه دوست خواهد داشت اما من جایی در سرنوشتم میدیدم که او قرار است برود و آن دقایق جادویی که بی پایان می نمودند روزی به آخر میرسند.

ما تلاشمان را کردیم 

و ارزشش را داشت.

او به نظر این را باور کرده و  ادامه داده. من انگار باور نکردم و ادامه دادم.

______________________

پ.ن: الهه عزیز: من همیشه تو را بیاد خواهم داشت و ممنون محبتت خواهم بود.هر دو اشتباه کردیم و دیگر نمی خواهم فکر کنم مقصر کداممان بود.ما همدیگر را دوست داشتیم و این تجربه فراموش شدنی نیست.

دوستدار همیشگی

هادی