مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

اولین بحث در زندگی مشترک من و یک خاطره کلیدی...

امشب اولین بحث جدی و اساسی بین من و نیلوفر درگرفت. موضوعات مهم زندگی آروم آرون دارن خودشون رو تو رفتارهای ما نشون بروز می‌دن و ما رو به چالش می‌کشن.
و دقیقا یک ساعت و نیم تلفنی صحبت کردیم و خوشحالم که هر دومون مثل دوتا آدم بالغ تونستیم به یه جمع بندی برسیم و بحثی بسیار پر تنش رو با احترام متقابل به اتمام برسونیم.
این خاطره رو در اینجا ثبت میکنم که شاید روزی لازم بشه بهش برگردم و به یاد بیارم که هادی و نیلوفر توانایی این رو دارن که با مشکلات مواجه بشن و راه حل مناسب رو پیدا کنن. این خاطره کلیدی رو مینویسم که یادم بمونه در روزهای بحرانی و سختی که قطعا در آینده به سراغمون میاد، تصمیم داریم صبور بمونیم و آروم. سر سخت باشیم و با عشق و محبت زندگی کنیم.

من هادی، جوانی که به آستانه 30 سالگی نزدیک میشه، از سالهایی طوفانی عبور کرده،و هنوز سودای شیدایی و آرزوهای بزرگی در سر داره. هنوز فکر میکنه نوجوونه و کلی وقت داره برای رشد کردن.
همسرم نیلوفر، که با مزه و زیباست، از من بزرگتره ولی همیشه من رو بیشتر از سن و سالم تحویل گرفته و با اینکه می‌دونه کلی ایراد دارم خیلی وقتا به روم نمی‌اره و منم دقیقا میفهمم. دختری آرومه که یه وقتایی تندباد وجودش منو از ریشه می‌کنه و می‌بره البته!

پ ن: باشگاه بدنسازی رو با فرشاد 2 هفتست شروع کردم. ارتباط مجددم با فرشاد(پسر خالم) برای خیلی جذاب و هیجان انگیزه! و فرشاد هم یک شخصیت جالبی شده که بعدا باید دربارش بنویسم...

پ ن2: نیلوفر! تو پیانیست خوبی خواهی شد! ساز بزن!

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلی جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 16:04

زندگی گاهی به طرز شگفت‌آور و حتی ترسناکی، سریع می‌گذره. دل‌مشغولی‌های کودکانه، جاشون رو دادن به مسائلی بزرگتر، دغدغه‌هایی که برات جدید و تازه اند، اختلاف نظرهایی (جزئی تا کلی :/ ) با همسرت سر موضوعاتی که فکرش رو هم نمی‌کردی و الان منجر به بحث شده، ... فکر کردن به اینکه کی انقدر زود بزرگ شدیم، باورش سخته و واقعا گاهی منو می‌ترسونه. مثل بالا رفتن از کوه که وقتی به پایین نگاه می‌کنی از این همه فاصله و دور شدن دلهره‌ای به جونت میفته! اما همه‌ی این‌ها مسیر طبیعی زندگیه و هیچ توقف و برگشتی توی کار نیست.. توی این مسیر زندگی، من خوشحالم همسفری دارم که با همه‌ی اختلاف‌ها و تفاوت‌ها در خیلی از مسائل، از جنس خودمه.. این رو واقعا باور دارم که با همه‌ی تفاوت‌هامون چیزهای زیادی هست که ما رو به هم ربط میده. امیدوارم توی این مسیر کم نیاریم و هوای همدیگه رو داشته باشیم و از همه مهمتر اینکه همیشه کنار هم باشیم و نه در برابر هم،
که ما انتخاب کردیم که عاشقانه کنار هم سفر کنیم ...
پ ن : فکر نمی‌کردم از این عکسه قراره استفاده بشه! خیلی داغانه x_x

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد