مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

تمام شدن سربازی، تاهل، خانه دار شدن و نواختن کمانچه

زمان چقدر زود از جلوی چشم آدم گذر می‌کند.
امروز که این یاد داشت را مینویسم چند ماهی است با نیلوفر عقد کرده ایم و تقریبا 10 روز است که سربازی را تمام کرده ام.
چند ماه پیش خانه ای را مشترکا با نیلوفر خریدیم که بخشی از پول آن را باید تا سه ماه دیگر پرداخت کنیم. و اینکه از مهرماه امسال به نحوی به نواختن کمانچه برگشته ام که البته این شش ماه گذشته آموزش متمرکز و پیگیری نداشتم و امیدوارم شش ماه دوم برنامه آموزشی ام( که از مهر 1400 شروع شد و قرار است تا مهر 1401 ادامه پیدا کند و شامل نواختن کمانچه، زبان آموزی و ورزش بوده) بهتر و با بازده بیشتری پیش برود.



پ.ن : سخت به دنبال پول درآوردن هستم و یک ماهی هست که با پوریا وارد کسب و کار ان اف تی شدم. به این کار امید داریم.
پ.ن 2: از ارکستر سمفونیک تهران دعوت به کار شدم که هنوز پاسخ مشخصی دریافت نکرده ام.
پ.ن3: دارم سعی می‌کنم منظم باشم!
پ.ن4: کلی نرم افزار جدید یاد گرفتم... فتوشاپ، پریمیر، ایلوستریتور و کاراکتر انیماتور