مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

مرغ مهاجر

زندگی حسی غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...

بعد از یه مدت سر درگمی میتونم ادعا کنم که به یه تصویر واقع بینانه از خودم رسیدم.و خوشحالم که بگم اصلا با اون چیزی که هستم مشکلی ندارم و واقف هستم به کمبود های شخصیتم . راستش چجوری بگم، فکر میکنم همه حس ها و اشتیاق ها و دلهره ها و درد و غم هایی که دارم برای آدمی تو سن و سال من و با ویژگی های من کاملا طبیعی هستن.

اما یه مشکل هست که هنوز درکش نمیکنم و چیزی نیست جز افسون تنهایی که این روزا بد جور همه گیر شده.وقتی دور و برت رو نگاه میکنی کلی آدم میبینی ، کلی دوست وآشنا اما دلت میگه هیچ کی اونی نیست که تو میخای.و واقعا حس عجیبیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد